دیروز که از دانشگاه داشتم میومدم
وارد کوچمون که شدم این ور رو نگاه کردم کسی نبود اون ور رو نگاه کردم کسی نبود
منم با خیال راحــــــــــت شروع کردم بلند بلند حرف زدن
(وای چه گونچیشکای گوگولیی این درخته چی واسه ما فیگور گرفته...
خلاصه هنوز تازه داشتم با گربــــه چلاقه محلمون سلام احوال پرسی می کردم
که چشمتون روز بد نبینه دیدم پسر همسایمون واستاده داره یه چوری نگام می کنه
منم متخصص در مواقع بحـــــران،اصلا گریم نگرفت و به رو خودم نیاوردم
سریع دماغم رو بالا دادم و یه پشت چشمی نازک کردم و رفتم تو ژست غرور
که یه دفعه دیدم اقامون سریع رفت تو خونشون و در محکم بست
خودم که احتمال می دم شیفته غرورم شده
از دیروز منتظر تماسشم ولی نمی دونــــم چرا زنگ نمی زنه
دارم به این فکر می کنم که نتونسته شمارم رو از تو گوشی خواهر افاده ایش کش بره
بهتره خودم برم یواشکـــــــــی شمارم رو تو حیاطشون بندازم
لطفا برامون دعا کنید من که خیلی امیدوارم
نظرات شما عزیزان: